حسرت
مازاده ی رنجیم و به دستان عذابیم ...
درحسرت نوشیدن یک جرعه شرابیم...
از بدوتولد به کنون جور کشیدیم..
مامعنی ویرانگی و حال خرابیم...
شاعر:فرشاد جابری
مازاده ی رنجیم و به دستان عذابیم ...
درحسرت نوشیدن یک جرعه شرابیم...
از بدوتولد به کنون جور کشیدیم..
مامعنی ویرانگی و حال خرابیم...
شاعر:فرشاد جابری
زین معرکه ی ظلم..رها کن دل بیچاره ی مارا..
یارب نرسیدیم ..به آنجا که روابود..
خود نیز بنگر..خانه ی ویرانه ی مارا
شاعر:فرشادجابری
ازگردش ایام بسی جور کشیدیم..
آنقدر زخوبی و وفا فسانه خواندیم..
از هیچ رفیقی وفا ندیدیم که ندیدیم..
شاعر فرشاد جابری
هردم به تمنای وصالت شده بود..
از عمق دل و ناله ی سوزان وجود..
ماتم زده ی وهم و خیالت شده بود ..
شاعر فرشاد جابری
هرکه رایاری نمودیم رنج و مهنت عرضه کرد..
شاعر فرشاد جابری
زین جمله همه نیز به قعر چاهیم
بااینکه که سرانجام همه معلوم است
لیکن پربار گناهیم و همه رسواییم..
شاعر فرشاد جابری
قسمت میدهم این درد,..پرآوازه نکن..
ماگذشتیم و گذشت ذره ای از نور امید..
غم وتنهایی ما را بیش از اندازه نکن...
شاعر فرشاد جابری
هر چه دارم راغلامت میکنم
گرتونامت رانهی برقلب من
قلب خود را گلسرایت میکنم
حیف باشد پانهی بروی خاک
چشم خودرا فرش پایت میکنم
این فضا باعطر رویت پر شده
بانگاه خود صدایت میکنم
گرتو فرمانی دهی بر نوکرت
هرچه خواهی از برایت میکنم
کشتی عشقم فدای نام تو
گربیایی ناخدایت میکنم
عمر من ارزانی دیدار تو
جان خودرا من فدایت میکنم
شاعر فرشاد جابری
یک لحظه فروریخت...آوار دلم
چندیست که مشتاق همین لحظه ی نابم
من دیدم و او رفت.....بیچاره دلم
شاعر فرشاد جابری