حوضچه ی خیال
یه روزی نشسته بودم لب حوضچه ی خیالم..
تو قدم زنون میرفتی خیلی راحت ازکنارم..
چشای نازتو روی چشم من تو بسته بودی..
نمیدونم چرا اینبار غمگین و شکسته بودی..
راستی اشکای قشنگت روی نامه هات چکیده
دلم از روزنه ی عشق به خدا خیری ندیده
یاد روزایی که بودی هنوزم تسکین درده
میگم که خدا چه دیدی شاید بازم برمیگرده
من که باور نمیکردم یه روزی تو بی وفا شی
بری و تنهام بزاری قاطی ستاره ها شی
آخ که آرزوم فنا شد میون کویر چشمات
آخ که هرلحظه میسوزم برای عطر نفسهات
ترانه سرا:فرشاد جابری
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم بهمن ۱۳۹۷ ساعت 9:41 توسط فرشادجابری
|